[ و فرمود : ] کارها چنان رام تقدیر است که گاه مرگ در تدبیر است . [نهج البلاغه]
انتظار اهورایی
مرض نوشتن
چهارشنبه 88 بهمن 28 , ساعت 8:17 صبح  

این روزها باز از سر دلتنگی مرض نوشتن مثل خوره افتاده به جونم.گیرم کسی نخونه .چیکار کنم نخونه.هرچند بهتر از اون دفتر خاطرات توی کتابخونم نیست که فقط ممکنه یه نفر بی اجازه و سر زده بره سراغش و ببینه من چی نوشتم درموردش و کلی غصه بخوره و آه بکشه و هی یه طوری که بشنوم زیر لبی بگه  : چی می خواستیم و چی شد: بعد منم ازش بپرسم یا نپرسم و اون البته که نمیگه و نخواهد گفت چی میخواسته و الان چی شده و اصلا چرا؟ و بعدترش تو یه دعوای حسابی بیرون ریزی کنه که فلان چیز رو در دفتر خاطرات سرکار علیه خوندم و من بگم تو خیلی بیجا می کنی تو خاطرات من سرک میکشی که من هروقت دلم بخواد و هروقت دلم بگیره وهر کوفت و زهر مار دیگه ای بشه باید عقده ام رو سر یه تیکه جای سفید حالا هرجا کهن باشه یا مدرن خالی کنم اینم اجازه  و صلاح مشورت مردان مملکت رو می طلبه؟ غرض از این روده درازی این بود که چون میلیونها نفر ممکنه اینو بخونن و یا حتی یه نفر حوصلش نشه این ارجیف  رو نیگاه هم بندازه.

یکی نیست بگه این مرض اتفاقا غیر مسری از خیلی خیلی کوچیکی تو وجود این آدم بوده و خوشبختانه از بد روزگار با همه تلاشهای بدخواهان هنوز خشک نشده ولی شاید به این زودیا بخشکه چون فهمیده از این نوشتن  هیچ عددی هم نشده و فقط خواسته دل بی صاحبشو آروم کنه


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
از ذغال سیاهتر
سه شنبه 88 بهمن 27 , ساعت 1:10 عصر  

بعد از سالها این اولین باره که بهش نه گفتم

هیچوقت جرات این نه گفتن رو نداشتم چون همیشه می ترسیدم مثل سگ می ترسیدم مبادا از دستش بدم حتی فکر نکرده بودم چی رو ممکنه از دست بدم؟و حالا که گفتم نه برای چیزی که دیگه برای از دست دادن ندارم. نه خوشحالم .نه تو دلم قند آب میشه . نه کینه ای دارم. ولی خیلی غمگینم.شاید از ذغال سیاهتر یعنی وضع و حال من


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
بحران هویت
سه شنبه 88 بهمن 27 , ساعت 12:3 عصر  

این روزها روزهای جهنمی و بدیه.

به عقل خودم دارم شک  می کنم که چرا یه عده می خوان بجای من تصمیم بگیرن که باکی حرف بزنم  و باکی حرف نزنم با 30 سال سن و نمی دونم مردان سرزمین ماتا کی میخوان به این تصمیم گیریهاشون برای زنان ادامه بدن.

جداًٍ  از نظر هویت و شخصیت درست درسن 30 سالگی دچار سرگردانی شده ام.


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

انتظار اهورایی

باران
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 9 بازدید
بازدید دیروز: 3 بازدید
بازدید کل: 61511 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

انتظار [46]
عصر نوشتن [9]
خیال سبز [54]
[آرشیو(3)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
رومانتیک[4] . هویت[4] . وحشی[2] . طبیعت[2] . حرف کلیدی ندارم[2] . مرهم[2] . عشق و نفرت . زخم . برزخ . بهشت و جهنم . بیم و امید .
نوشته های پیشین

دی ماه
بهمن ماه
اسفند ماه
خرداد 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
بهمن 1387
آبان 1388
آذر 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
اردیبهشت 89
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
لوگوی وبلاگ من

انتظار اهورایی
لینک دوستان من

گل سرخ
پرسش مهر 8
عشق الهی
زن بودن ممنوع
هر آنچه که شما میخواهید...
بانو بلاگ
سیب سرخ
آسمان عطش
مسایل جنسی

سپیده و فرید

روزنگار خانم شین
گیس طلا
گلمریم
روزا
آیدا
ترگل
نیلوفر
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رهایی
زیرلبی های مادرانه
چشمامو میبندم و تو منو راه ببر...
خدا به همرات
حسودانه
یعنی میشه؟
تنهایی
باز هم تو
فریاد فریاد
ظلم شاخ و دم نداره
آرامش درون و طوفان برون
[عناوین آرشیوشده]