همیشه فکر میکردم اختلاف سن زن و شوهر هرچی باشه خیلی مهم نیست .ولی حالا که خودم باش دست بگریبانم این اختلاف شده مایه عذاب و فقط منتظرم روزهای طلایی جوانی من بگذره تا دیگه سر چیزای مسخره ناشی از اختلاف سن زیاد بحثی نداشته باشم. فکر کن تو الان در اوج جوانیت هستی و او وارد میانسالی شده. تو دلت زندگی تو دنیای رنگی و جمع و گشت و گذار و تنوع می خواد و او دلش سکون و سکوت و تک رنگی و آرامش می خواد البته میانسالی که میگم طبق فرهنگ جامعه ایرانی میگم وگرنه 40 سال برای یه مرد که تازه اول کرکریه. وای به اون روزی که این شوهر گریزون از همه چیزت ( بخاطر شرایط سنی و لابد هورمونی جدید!!!!!) لجباز هم باشه و و بدتر ازاون معتقد باشه مرد باید تو خونه حرف آخر رو بزنه و زن فقط حق داره گاهی مورد مشورت قرار بگیره اونم فقط گاهی در مسایل کمی کمتر از مهم زندگی مثلا خریدن آفتابه.
من دلم می خواد به مناسبت تداخل مبارک و میمون تولدم و نیمه شعبان که بر حسب اتفاق سالگرد قمری عقد و ازدواج و تولد دخترمه برم آتلیه و با شوهرم عکسهای عاشقانه بگیرم و اون میگه بخاطر خرید خونه آس و پاسه و آه در بساط نداره و در ضمن حاظر نیست عکس زنشو دست این بچه عکاسهای جیگولی بده !!!!! و بعد از یافتن آتلیه مخصوص بانوان تازه با من و من میگه حوصله این جنگولک بازی هارو هم ندارم.
من دلم می خواد یه سفر کوتاه برم یه جای کوهستانی و سرد و اون باز می خواد عقلشو به کار بگیره و شرایط رو بسنجه ببینه امکان پذیره یا نه و نهایتا به این نتیجه میرسه که از نظر کاری خیلی درگیره و فرصت این قرتی گری هارو نداره !!!؟؟
من دلم می خواد رنگ کابینتهای آشپزخونه نارنجی باشه و اون عقلش میگه که باید یه رنگ روشن باشه که آشپزخونه کوچیک به نظر نرسه؟؟!!