از پریروزی که یه هو به کله ام زد ما جز صندلی پلاستیکی که به جای همه چیز ازش استفاده میشه تو خونه هیچگونه صندلی برای نشستن نداریم به فکر خرید یه دست میز و صندلی همه کاره افتادم که هم برای غذاخوری باشه هم بای تحریر هم برای استراحت هم برای مبلمان و کلا همه چیز.... و عصرش که با هول و ولا تا ده شب تو خیابونا راه افتادیم و خوب و بد کردیم و پسندیدیم و چون اقا اصولا خونه خریده ! و بی پوله من باید مایه تیله بذارم لذا دیروز هیچ حرفی نزد و انگار نه انگار این همه چرخ زدیم و پام مثل قلوه سنگ شد و این هوا باد کرد و بنزین تموم کردیم و هرچی صبر کردم باز هیچی نگفت و آخر سر به حرف اومدم که انگار نه انگارته؟؟/
که از دل دراورد ازاین می ترسم بهت بگم که فردا پسون فردا نگی فلانی مجبورم کرد من که نیازی به میز و صندلی ندارم اگه خودت نیاز داری بخر !!! رو همین حساب منم از خرید نیازم منصرف شدم