من هیچوقت ادم کینه ای نبودم. جز ادمهایی بودم که اهمیشه از این گوش میشنیدم و از این گوش در میکردم. حتی یادم نمی اومد طرف چی گفته و حتی فکر نمیکردم که اصلا منظورش چی بوده.
و امسال برام با کینه شروع شده. با به یاد موندن حرفهای اینو اون.با ازرده شدن از حرفهای نیش دار دیگران. با خاطره رفتارهای تلخ و زننده و .....
نمیدونم شاید از خواص پایان سی سالگیه!!! که دنیا تو نظرت داره یه جوردگه میشه.ادمها یه جور دیگه نگاه میکنن.ولی حالا که فکرشو میکنم من از اول هم کینه ای بودم ولی همیشه کینه ام روی ادم یا ادمهای خاصی متمرکز بوده و به بقیه کاری نداشتم.یه زمانی به مادرم که چرا احساس و عاطفشو همیشه از من دریغ کرده.یه بار به شوهرم که او هم چرا احساس و عاطفه منو ندید. و این سری اخر به خونواده شوهر کلا و درهم.که چرا مادر شوهره گفته: خوشا به عروس بی سواد فلانی. و جاریه: وقتی ازش پرسیدم که چرا انقدر چاق شدی/گفته: چی بگم والا .چیکار کنم از بس میخورم تو بگو چیکار کنم. /و نگفته که من باردارم و دوماه دیگه میزام!!! و من مغز قمری نتونستم یه زن باردار رو تشخیص بدم.حتی شک هم نبردم. ( به خودم دلداری میدم که چون پسر کوچیکش هنوز یکسال و یمش هم نشده من حق داشتم حتی به مغزم خطور نکنه ادم ممکنه با داشتن یه بچه شیرخور خبط کنه). و از خواهر شوهرم که بعد از اینهمه زندگی مشترک من و اینهمه که بارها و بارها به هزار دلیل به خونش رفتم پاشو خونه من نذاشته( تو این ده سال فقط دوبار اونم یکیش فردا صبحش داشتن میرفتن مشهد). و اینا هیچ کدوم تا بحال تو لیست کینه ورزی های من نبوده و حالا سر باز کرده و شده یه برنامه و خوراک فکری جدید من که وقتی هیچ کاری برا ی انجام دادن ندارم باشون حرص بخورم و آخر کون سوزی هام کیف کنم که اخیش در عوضش منم ارتباطمو کلا باهاشون بریدم (نه اینکه اونام بعد از این همه سال عروس خوب بودن من ککشون میگزه!!)
فقط تلافی این نیست که تلافی قطع ارتباط خان قاجار با خونواده بنده هم هست.