به [دوستی] آن که به تو رغبتی ندارد، رغبت مکن . [امام علی علیه السلام]
انتظار اهورایی
قلب مامان
چهارشنبه 89 فروردین 25 , ساعت 9:46 صبح  

طبق معمول هرروز تا تو راهروی مهد ظاهر میشه هر غمی هم که داشته باشم  نیشم تا بناگوش باز میشه شروع کردم به قربون صدقه رفتن (سلم قلب مامان.سلام عروس مامان و... ازین جلف بازیا) که می بینم اخماش میره تو هم می پرسم چته؟

میگه : ازاین چیزا تو مهد بهم نگو فقط تو خونه حق داری بگی!!!


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
عاشق
شنبه 89 فروردین 14 , ساعت 1:40 عصر  
خوب چیکار کنم عاشق وبلاگ خانمهای متاهلم که اتفاقا رومانتیک نیستن و وسط حرفاشون به اقای شوهر گرامیشون هی متلک می پرونن
نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
نشد که بشه
دوشنبه 89 فروردین 9 , ساعت 9:8 صبح  
حالا گرفتید چرا تو پست قبل از عید نوشته بودم دلم یه دل سیر پر گریه می خواد؟ بر دل سیاه شیطون لعنت با این همه قشرق و داد و بیداد برای یه دل سیر گریه حتی یه قطره اشک هم نمی تونم بریزم
نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
استراحت همه جورش
یکشنبه 88 اسفند 2 , ساعت 8:31 صبح  

دلم چقدر یه کوهستان بکر وحشی می خواد با جنگلی تنک انقدر که اگه خورشید چشم و چالتو زد بپری زیر  یکی از درختاشو حمام سایه بگیری و انقدر درخت نباشه که اصلا خود کوه دیده نشه. و همون دوروبرا صدای ریز ریز ریزش آب از یه بلندی رو بشنوی و دلت بخواد که تمام اونجا رو برای پیدا کردن آبشار یا همون رودخونه بکر بگردی. و تمام روز رو از کوه بالا بری و خوب که کف پاهات ورم کرد و نزدیک بود تاول بزنه از زور خستگی یه جایی اتراق کنی  و خیالت هم به خوردن نباشه هرکی می خواد همراهت باشه و بخصوص کسی برای مراقبت از بچه نازت که دلت میخواد اتفاقا اونم ازین طبیعت وحشی لذت ببره و بوی برگهای پوسیده روی زمین مشامشو نوازش کنه. ولی هی بهت نچسبه و نگه مامان بغلم کن یا منم می خوام بات بیام که همه خوشی رو به دهن و دماغ و چشمت کوفت کنه. و اگه آقای شوهر هم می خواد باشه باشه ولی مدام دم گوشت ویز ویز نکنه که اومدی که این بچه رو از یاد ببری؟ اینور نرو  اونورم نرو ممکنه مردی ،حیوون وحشی چیزی بهت حمله کنه  حالا حیوون وحشی به جهنم فوقش تیکه پارت میکنه اگه مردی احیانا جنگلی که از تمدن و اینا هم چیزی نمیدونه برحسب اتفاق اونجا باشه و حمله کنه چی؟؟؟؟؟؟ اونوقت چی؟ یا  مرتب سرت هوار بشه که بیا کمک و تو آه بکشی از این اسارت دردناکت .... ولش کن بابا یه تفریح سالم و یه استراحت و مرخصی خواستیم با یه مشت فکر ناخشایند به گندش کشیدم.

کاش لااقل گوش شنوایی بود توی بغلش می خزیدم  و خواستمو درحالیکه گوله گوله اشک از چشمام ی ریخت با هق هق می گفتم. خیلی رمانتیک!

 


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

انتظار اهورایی

باران
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 17 بازدید
بازدید دیروز: 3 بازدید
بازدید کل: 61519 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

انتظار [46]
عصر نوشتن [9]
خیال سبز [54]
[آرشیو(3)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
رومانتیک[4] . هویت[4] . وحشی[2] . طبیعت[2] . حرف کلیدی ندارم[2] . مرهم[2] . عشق و نفرت . زخم . برزخ . بهشت و جهنم . بیم و امید .
نوشته های پیشین

دی ماه
بهمن ماه
اسفند ماه
خرداد 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
بهمن 1387
آبان 1388
آذر 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
اردیبهشت 89
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
لوگوی وبلاگ من

انتظار اهورایی
لینک دوستان من

گل سرخ
پرسش مهر 8
عشق الهی
زن بودن ممنوع
هر آنچه که شما میخواهید...
بانو بلاگ
سیب سرخ
آسمان عطش
مسایل جنسی

سپیده و فرید

روزنگار خانم شین
گیس طلا
گلمریم
روزا
آیدا
ترگل
نیلوفر
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رهایی
زیرلبی های مادرانه
چشمامو میبندم و تو منو راه ببر...
خدا به همرات
حسودانه
یعنی میشه؟
تنهایی
باز هم تو
فریاد فریاد
ظلم شاخ و دم نداره
آرامش درون و طوفان برون
[عناوین آرشیوشده]