بعد از سالها این اولین باره که بهش نه گفتم
هیچوقت جرات این نه گفتن رو نداشتم چون همیشه می ترسیدم مثل سگ می ترسیدم مبادا از دستش بدم حتی فکر نکرده بودم چی رو ممکنه از دست بدم؟و حالا که گفتم نه برای چیزی که دیگه برای از دست دادن ندارم. نه خوشحالم .نه تو دلم قند آب میشه . نه کینه ای دارم. ولی خیلی غمگینم.شاید از ذغال سیاهتر یعنی وضع و حال من