میگه: تو که تا دیروز دوستم داشتی؟
میگم: امروزم دوستت دارم
میگه: پس چرا داد کشیدی سرم؟
میگم : عزیزم داد کشیدن که نشونه دوست نداشتن نیست
میگه : چرا هست.اگه نیست چرا بوسم نمی کنی؟
میکشمش سمت خودم و بجای بوسیدن می خورمش. و کلی ذوق می کنه
چقدر دلم می خواست منم برای یکی لب ورمیچیدمو به اینکه دوستم داره یا نه اعتراض میکردم و خیلی راحت و بی تکلف امر می کردم که منو بغل کنه و ببوسه.
سلام
یه سلام کوتاه.گرفته و زمستونی مثل مثل حال خودم.ابری.ابری سنگین که حتی اجازه نمیده روزنی از امید به چشم بیتاب و خاک گرفته من بتابه
خستم.خیلی خسته.انگار .....ولش کن.اینجا هم دیگه نمی شه حرف زد.
راستی چرا همه دلشون می خواد حرف راست بشنون و ادعای صداقت صداقتشون گوش فلکو کر کرده و خودشون نمیدونم به اجازه کی به خودشون حق می دن هرچی ......بازم ولش کن
خوب از خودت بگو.از خودت که رویای شیرین منی.بهتره بگم از رویای شیرین من بگو که هروقت می گی دنیای من پر از نشاط و شور میشه با همه خستگی های قلبم.....
پس بیا چون تا حالا نمی دونستم مرهم زخم به چی و کی میگن ولی الان می دونم که برای من یه مرهم وجود داره و اونم تویی. خدای عزیز من