[ و به غالب پسر صعصعه ابو الفرزدق در گفتگویى که میانشان رفت فرمود : ] شتران فراوانت را چه شد ؟ [ گفت : امیر مؤمنان پرداخت حقوق پراکنده‏شان کرد . این بهترین راه آن است . [نهج البلاغه]
انتظار اهورایی
خنگم؟ خنگ شدم؟ خنگ بودم؟
شنبه 89 فروردین 21 , ساعت 1:28 عصر  
نه که فکر کنید خنگم ها ولی خوب یه موضوعو تازه کشف کردم که در برخورد با مرد زندگیت که اتفاقا تو رو یه موجود درجه دوم ناقص عقل  بی ظرفیت و و غیره می دونه اینه که بجای احترام گذاشتن و پرسیدن نظراتش در مورد رنگ فلان لباس و خوبی و بدی طعم غذا و کفش و کیف و کلیه امور بی ارزش و باارزش زندگی و کل هستی و وجود خودت  فقط به اطلاعش برسونی که این یا اون چیز یا کار مورد علاقه توه بقیش مشکل اساسی خودشه و طرز فکرش.
نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
دنیای من
شنبه 89 فروردین 14 , ساعت 10:4 صبح  

به این صفحه کوچیک کامپیوتر که نگاه می کنم و هزارن چشمی که الان به همین یه صفحه چشم دوختن و به دنیای عظیم و خیلی بزرگتر از دنیای واقعی که درونش نهفتس می بینم که مغز کوچیک من حتی گنجایش فکر کردن به این عظمت رو نداره و به یاد مغزهایی می افتم که به این فکر افتادن و ناخوداگاه میگم افرین به اونی که مغزهای شما رو افرید پس اون تو چه خبره فقط خودش میدونه

و باز فقط خودش میدونه دلخوشی من در پس این دنیای عظیم به یه لذت عجیب سکر اور تبدیل شده که اول صبحی  تو وبلاگهای دوستانی که هیچکدوم دیگری رو نمی شناسیم قدمی بزنم بی اینکه اجازه بگیرم از تو پنجره دلاشون سرک بکشم و حتی خودمو بندازم تو جریان احساسشون و باشون همراه بشم و دلم خوش باشه که فقط برای لحظاتی از انچه بهش میگیم دنیای واقعی فاصله بگیرم من هیچ این دنیای واقعی رو دوست ندارم.


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
فقط گوش کن شاید بتونم دیگه بغض نکنم
سه شنبه 88 اسفند 18 , ساعت 9:15 صبح  

پای سفره نشستیم و تند تند صبحانه می خوریم که به ماشین اداره برسیم. ازش میپرسم سایتی که آدرسشو دادم خوندی؟ زیر چشمی نگاه می کنه و میگه نه فرصت نکردم رفتم .... جلسه. حالم میگیره با اینحال میگم امروز بخون. جواب نمیده و من ادامه میدم حقایقی تو این سایت نوشته که وقتی ادم فکر می کنه که تو این همه سالها جامعه مردسالار ما چه افکار متحجری مثل تو پرورش داده مغز آدم می خواد منفجر بشه. با تحقیر میگه : تو روحیه مرد ستیزی داری.میگم :‏وقتی با افکارری مثل تو روبرو باشم بهتر ازین ازم درنمیاد. باز میگه: نه ربطی نداره ذاتت مرد ستیزه. تو دلم میگم این که باید برات خوب باشه حداقل مطمئن میشی به همه مردها در ستیزم و مجبور نیستم جواب پس بدم که چرا با فلان آقا تلفنی اختلاط کردم.

منم با اینکه خون داره تو صورتم بالا میاد انگار که همه تفکرات ضدزنش داره جلوی چشمام رژه میره آروم میگم : شاید اگه تو تا این حد ضد زن نبودی منم تا این حد ضد مرد نمی شدم.

که با صدای بلند اعتراض میکنه : الان چه وقت این حرفاس؟ اول صبحی بذار با ارامش صبحانه بخوریم. چرا با حرفهای الکی خرابش میکنی.

حالا دیگه خون به چشمام رسیده با غیض و کمی لحن گریه دار میگم: پس کی وقت حرف زدنه؟ صبح که صبحه .ظهر هم که ظهره و وقت ناهار و خواب. عصر هم که باید چای و عصرونه خورد.شب هم که وقت شام و خوابه؟ پس کی باید حرف بزنیم؟ من دلم می خواد حرف بزنم.

میگه: پس من دیگه جوابتو نمی دم. میگم: من که اصلا دلم نمی خواد تو جواب بدی لطفا فقط گوش کن.

ولی بجای اینکه حرف بزنم عصبانی بلند میشم که مثل همیشه و هر روز حرفامو تو دلم بریزم و خفه خون بگیرم و ذهن و مغز و گوشش رو بذارم در سکوتی خفقان آور در آرامش بمونن.و فکر کردم هیچ دلیلی وجود نداره که بخوای بگی من مردستیزم. من فقط و فقط میخوام بگم زنها به اندازه مردها انسان هستن و دارای شخصیتی مستقل از مردها هستنکه تو قبول نداری.

 

 

 

 


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
دوستان ندیده و نشناخته
یکشنبه 88 اسفند 16 , ساعت 1:36 عصر  

هرچی هم اولش با خودت شرط و بیع میکنی که داری برای دلت خودت می نویسی و انتظار خواننده و ازین حرفا نداشته باش باز هربار که باز می کنی و میبین نه خواننده ای داشتی و به طبع نه نظری حرصت درمیاد

هرچی هم از خودت میخوای بنویسی باز از حرص حرفت نمیاد

و دلخوشی هرروزم اینه که به دوستای جدید ناشناختم سر بزنم خانم شین ، گیس طلا، ترگل، رزا، ایدا ، گلمریم که قصد دارم ندیده و نشناخته درمورد شخصیت هرکدومشون نظر بدم (‏البته از روی نوشته هاشون)‏بعد خودم کلی کیف کنم و شاید اونا خوششون نیاد ولی در عوض کلی حرف پیش میاد برای گفتن. وای چه فکر جالبی  پس شروع می کنم دوستای خوب ندیده من


نوشته شده توسط باران | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

انتظار اهورایی

باران
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 3 بازدید
بازدید دیروز: 3 بازدید
بازدید کل: 61505 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

انتظار [46]
عصر نوشتن [9]
خیال سبز [54]
[آرشیو(3)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
رومانتیک[4] . هویت[4] . وحشی[2] . طبیعت[2] . حرف کلیدی ندارم[2] . مرهم[2] . عشق و نفرت . زخم . برزخ . بهشت و جهنم . بیم و امید .
نوشته های پیشین

دی ماه
بهمن ماه
اسفند ماه
خرداد 1387
اردیبهشت 1387
فروردین 1387
مرداد 1387
شهریور 1387
بهمن 1387
آبان 1388
آذر 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
اردیبهشت 89
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
لوگوی وبلاگ من

انتظار اهورایی
لینک دوستان من

گل سرخ
پرسش مهر 8
عشق الهی
زن بودن ممنوع
هر آنچه که شما میخواهید...
بانو بلاگ
سیب سرخ
آسمان عطش
مسایل جنسی

سپیده و فرید

روزنگار خانم شین
گیس طلا
گلمریم
روزا
آیدا
ترگل
نیلوفر
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

رهایی
زیرلبی های مادرانه
چشمامو میبندم و تو منو راه ببر...
خدا به همرات
حسودانه
یعنی میشه؟
تنهایی
باز هم تو
فریاد فریاد
ظلم شاخ و دم نداره
آرامش درون و طوفان برون
[عناوین آرشیوشده]